رفتن چنانکه مار بر زمین و گاهی تیرتخش (فشفشه) در هوا. عمج. تعمج. نوع. تنعنع. تمایل. تمایح. مسنطل، پیچ پیچان رونده که حفظ نفس خود نتواند. سهم ٌ عموج، تیر که پیچ پیچان رود. (منتهی الارب)
رفتن چنانکه مار بر زمین و گاهی تیرتخش (فشفشه) در هوا. عمج. تعمج. نوع. تنعنع. تمایل. تمایح. مسنطل، پیچ پیچان رونده که حفظ نفس خود نتواند. سهم ٌ عَموج، تیر که پیچ پیچان رود. (منتهی الارب)